مثل اصطلاح ”خانواده “خشونت نیز تعریف فراگیری ندارد. اما، تعریف منتشر شده توسط ریس و روث، از خشونت میتواند مفید باشد.
”خشونت بین فردی رفتاری است که افراد نسبت به یکدیگر اعمال میکنند و هدف آن یا تهدید کردن فرد دیگر به آسیب جسمی، یا داشتن قصد رساندن آسیب به او و یا ایجاد آسیب جسمی است.“
طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی خشونت اعمال خشونت فیزیکی یا تحت فشار قرار دادن دیگران با استفاده از توانمندیهای خود به طور عمدی و آگاهانه است که منجر به جراحت، صدمات روانشناختی، عدم رسش یا مرگ میشود. تعریف واژه قدرت در کنار واژه خشونت فیزیکی، ماهیت رفتار خشونت آمیز و ادراک خشونت را وسیع تر نموده و روابط صمیمانه و خصوصی و رابطههای اثرگذار و مهم را نیز در بر میگیرد و همچنین طیف وسیعی از نتایج رفتار خشونت آمیز را که شامل صدمات روانشناختی، جسمانی، محرومیت و عدم رسش میشود را در بر میگیرد.
کمپ انواع خشونت را در 4 دسته زیر جای میدهد: خشونت روانی، خشونت فیزیکی، خشونت جنسی و خشونت مالی و بدرفتاری روانی را زیربنای همه انواع بدرفتاریها میداند. از نظر او انواع خشونت جسمی، عاطفی و جنسی را میتوان به منزله اشکال حاد اعمال سلطه و کنترل تلقی کرد.
حوزه ارزيابی خشونت عليه همسر از زمانی که مشکل خشونت خانگی از پشت درهای بسته افشا شد، شروع به رشد کرد. از بين ديگر عوامل اثرگذار، اين ظهور با درخشش مقاله پشت درهای بسته: خشونت در خانوادههای آمريکايي استروس، گلس، و استين متز بارور شد. اين مقاله نتايج دادههای زمينههايي را که نرخ شيوع همسر و کودک آزاری را که بر پايه نمونه ملی معروف از تقريباً 2000 خانواده آمريکايي بود، گردآوری کرد، اين کار وقايعی را که زمانی نادر و خصوصی تلقی شد را به حوزهای از وقايع نرم و بهنجار و به لحاظ عمومی بسيار شايع کشاند.
در حول و حوش همين دوره زمانی، ربهکا امرسون و راسل داباش خشونت عليه زنان را منتشر کردند، که علاوه بر مستندسازی پيچيدگیها تلاشهای پژوهشی کيفی را که گرفتاریهای زنان کتک خورده، به افزايش آگاهی از اين مشکل به عنوان “مسئله خصوصی خانواده” کمک میکردند. اين کارها هر دو همزمان شدند با گسترش جنبش سرپناه، که نماينده ها تلاش در جهت يافتن خانههای موقتی امن برای زنان کتک خورده و کودکانشان که شاهد خشونت بودند و بیشک توسط خودشان مورد آزار قرار گرفتهاند، بود.
مطالعات دوباش و دوباش و واکر ديدگاه نقطه مقابل مخالفی را با کار استروس و همکارانش داشتند که نشان دادند که در آن به لحاظ ارزيابی متدولوژيکی و جمعيت مورد مطالعه افراطی عمل میکردند. دو مطالعه قبلی بر مبنای گزارشهای عميق کيفی بود که تصاويری غنی از زندگی زنان آزارديده نشان داد اما بر مبنای نمونه غيرمعرف، نمونههای شديداً مورد سوءاستفاده قرار گرفته و تعريف غيردقيق از همسرآزاری.
مطالعه استروس و همکاران بر مبنای گزارشهای کمی با استفاده از نمونه معرف ملی و تعاريف اختصاصی به لحاظ رفتاری، نرخ خشونت زن عليه مرد و مرد عليه زن را طبق مقياس تاکتيکهای حل تعارض نشان میداد. اگرچه اين کار برجسته استروس و همکارانش توجه عمومی را بر فراوانی بالاي خشونت زناشويي به طور شگفتانگيزی به خود جلب کرد، بافت و تاثير خشونت مورد تاکيد قرار نگرفته بود، و معنای کمی از تجربه فرد از سوءرفتار فراسوی اين دادهها را نتيجه داد.